1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله
ادبیات و کتابایران

فرشته مولوی، سانسور و "پنجاه و اندی کم"

اسد سیف
۱۴۰۳ فروردین ۱۹, یکشنبه

داستان‌های فرشته مولوی بر هستی اجتماعی مردمی استوارند که همچنان محروم و در بند، می‌کوشند امروز را به فردا گره بزنند. اسد سیف، منتقد ادبی، نگاهی دارد به آثار این نویسنده ایرانی ساکن کانادا و تجربه سانسور کارهایش در ایران.

https://p.dw.com/p/4eWDH
روی جلد کتاب "از دیگرها" نوشته فرشته مولوی
کتاب "از دیگرها" از فرشته مولوی مجموعه‌ای‌ست از آثار غیرداستانی نویسنده درباره موضوعاتی چون زبان فارسی، ادبیات، سانسور و جامعهعکس: Azadan Publication

نوشتن در کشور استبدادزده‌ای چون ایران خود داستانی‌ست دردناک. چه بسیار کسان که شوق نوشتن را به تجربه درنیاورده و هیچ‌گاه ننوشته‌اند. یعنی شرایطی فراهم نشده تا بنویسند. آنان هم که دل به دریا زده و نوشته‌اند، امکانی برای نشر و یا بحث و گفت‌وشنود درباره نوشته خویش نیافته‌اند. دل به دریازدگانی هم هستند که آثار منتشرشده‌شان امکان عرضه در جامعه را آن‌سان که شایسته باشد، نیافته است. خلاصه اینکه سانسور و خودسانسوری، ترس از نوشتن و یا خواندن باعث شده تا جامعه کتابخوان کشور در این عرصه نیز به قهقرا برود.

نوشتن و سانسور

اثر که در زمان خود منتشر نشود، باروری را در نویسنده و به همراه آن از جامعه سلب خواهد کرد و رکود و جمود فکر را دامن خواهد زد؛ چیزی که مردم ایران بدان گرفتار آمده‌اند. مشکل بتوان نویسنده‌ای خارج از مدار حکومتی در ایران امروز یافت که حداقل کتابی توقیف‌شده در اداره سانسور نداشته باشد و این تازه در شرایطی‌ست که نویسنده و یا ناشر، خودسانسوری‌ها را پشت‌سر گذاشته، اثر را برای مجوز نشر به اداره نگارش وزارت ارشاد فرستاده باشد. چه بسیار نویسندگان که ترجیح می‌دهند ننویسند و یا اگر می‌نویسند، نوشته‌های خویش را در خانه به امید نشر در فردایی آزاد بایگانی کنند.

در سال ۱۳۷۰، یعنی زمانی که جامعه یورش‌های سیاسی و کشتار دگراندیشان و هم‌چنین دوران جنگ را پشت سر گذاشته، سر در لاک خود داشت، دو کتاب از فرشته مولوی با نام‌های "پری آفتابی" (مجموعه داستان) و "خانه‌ی ابر و باد" (رمان) منتشر شد. "سگ‌ها و آدم‌ها" مجموعه ده داستان از او که چند سال بعدتر منتشر شد، به تاریخی پانزده ساله در نوشتن تعلق دارد. اگر چند سال حضور این اثر را در اداره ممیزی به آن بیفزاییم، باید به این نتیجه برسیم که به دلایلی گوناگون، نابهنگام منتشر شده‌اند.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

فرشته مولوی پس از چاپ این دو اثر به ترجمه روی آورد. پس از آن از کشور خارج شد و اکنون ساکن کانادا است. او از جمله نویسندگانی‌ست که در ادامه کار داستان‌نویسی در خارج از کشور، کوشیده و می‌کوشد از موقعیت‌های نویسندگان در رابطه با سانسور و خودسانسوری بنویسد و برای نمونه از خود و کارهای خویش بگوید که چگونه در این روند ضربه خورده‌اند.

روی جلد کتاب "پنجاه و چیزی کم" از فرشته مولوی
روی جلد کتاب "پنجاه و چیزی کم" از فرشته مولوی شامل ۴۳ داستان کوتاه از پنج مجموعه داستان نویسندهعکس: Azadan Publication

مولوی در جبران همین ضربه به بازچاپ آثارش، این‌بار بدون سانسور، اقدام کرده است. "پنجاه و چیزی کم" عنوان کتابی‌ست شامل ۴۳ داستان کوتاه از پنج مجموعه داستان. می‌گوید: «روزگار فرصت نداد تا داستان‌های کوتاهم به‌گاه و به‌جا و به ترتیبی درست و دلخواه در مجموعه‌هایی گرد هم آیند. گاه جنگ و گاه سانسور و گاه کوچ و همیشه نابرخورداری از بخت خوش به این انجامید که چند کتابی این‌جا و آن‌جا درآمدند، بی‌آن‌که در دیدرس و دسترس خواننده باشند، یا شیوه درآمدن‌شان مایه‌ی خشنودی نویسنده باشد.» و حال در یک مجموعه بازنشر شده‌اند تا نشانی باشد از این‌که «دست‌کم در گستره داستان‌نویسی از خطر و خطاکردن در تجربه‌ورزی نهراسیدم.»

هم‌زمان با انتشار این اثر، کتابی دیگر نیز با عنوان "از دیگرها" از او انتشار یافته که مجموعه‌ای‌ست از "ناداستان"های نویسنده‌ای «رانده از وطن و مانده در غربتی فراجغرافیایی که به ناگزیر بیرون از ایران درآمده.» نوشته‌های این کتاب که "زبان فارسی"، "ادبیات"، "سانسور" و "جامعه" را در بر می‌گیرند، «در واقع به سبب سر جای خود نبودن و پذیرش غرامت تن ندادن به سانسور، دستاورد نوشتاری-کتابی من در ادبیات ناداستانی، هم‌چون ادبیات داستانی، به ناگزیر پراکنده و ناپی‌گیر و دور از دیدرس و دسترس در آمده است... می‌خواهد گواهی باشد بر پهنا و ژرفای مُهر و نشان دغدغه‌های فرهنگی و فرهنگ ایران بر ذهن و زبان من.»

زندگی در دوزخ

در این نوشته بر چند داستان از مجموعه "سگ‌ها و آدم‌ها" متمرکز می‌شوم، با این توضیح که نویسنده به چگونگی سانسور آن در کتاب "از دیگرها" پرداخته است که خود می‌تواند نمونه‌ای باشد از تاریخ سانسور در ادبیات معاصر ایران.

داستان‌های "سگ‌ها و آدم‌ها" عموماً به زندگی اجتماعی زنان شهری نظر دارند. صدای اعتراض آنان است به زندگی و کوشش بی‌پایان در واکاوی زندگی خویش. داستان‌ها نگاهی انتقادی به جامعه و زندگی مردم در آن دارند. مکان داستان‌ها از دهلی نو و ترکیه تا ساری و قصرشیرین و تهران امتداد دارد. زنان در تمامی مکان‌ها رنجی مشابه را متحمل می‌شوند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

در داستان "همه بهارها" از مردمی سخن به میان می‌آید که هم‌چنان غرق خرافات هستند. در این داستان سرگذشت سه زن بیان می‌شود. مادر از کار خویش احساس گناه می‌کند و زهراجان، دخترش، بار گناه مادر را که "آبجی حرامزاده" خویش باشد، بر دوش می‌کشد. خواهر "لمس و علیل" است و زهراجان هم‌چون مادر بیوه. او در نوجوانی عروس و در جوانی بیوه شده است. "همه بهارها" داستان مادری‌ست که ادامه زندگی را برای خویش لازم نمی‌بیند. می‌گویند دیوانه شده. سرانجام خود را به زیر چرخ‌های قطار انداخته، بر زندگی خود نقطه پایان می‌گذارد. از آن پس "آبجی همیشه به پشتِ زهراجان چسبیده است."

"خاله مومی" روایت زن بیوه‌ای است که در اداره‌ای به عنوان تایپیست کار می‌کند. همکاران مرد هر یک به شکلی انتظاراتی از او دارند. زن در جنگی مُدام با خود و همکاران کار می‌کند.

در داستان "خداداد خوش است" با زندگی مهاجران افغان در ایران آشنا می‌شویم که در رنج و محرومیت روزگار می‌گذرانند. راوی در سفر خویش به ایتالیا، در "ترانزیت" فرودگاه شهر رُم با دیدن انسان‌هایی با ملیت‌های گوناگون، به یاد خداداد، کارگر افغان می‌افتد که "بی‌سقف و سرپناه و بی‌سر و همسر هم خوش و خوشدل است." و حال میان "خنده آسان او و ملال مشکل من هفت آسمان فاصله افتاده است." راوی نمی‌داند که خداداد "طعمه طالبان یا خوراک خاک شده است." او اگرچه دیگر خنده‌اش را نمی‌شنود، یاد او را با خود دارد، یاد کسی را که انگار اصلاً نبوده و یا اگر بوده "خداداد نبوده است."

در "کلاغ هندی" راوی از سفر خویش به هند می‌گوید و شادی مردم آنجا را در جشنی که با رنگ‌پاشی شروع می‌شود با نوروز در ایران مقایسه می‌کند. در "طبل نیمه‌شب" زندگی زنی روایت می‌شود که آمدن همسرش را انتظار می‌کشد و در این میان دامنه خیالش به کوچه‌باغ‌های استانبول کشیده می‌شود.

بیشتر بخوانید: فرشته مولوی و انقلابی که "کمین بود"

"در دنیایی که کیفر برهان قاطع است، مجرم نبودن با مجرم بودن مساوی است." در "سگ‌ها و آدم‌ها" با استفاده از عنصر تقارن و تمثیل، راوی زنی‌ست که از فرزند مریض خویش، یوسف، می‌گوید، از رنج و دردی که تمامی ندارد و یوسفی که همیشه در این دنیا یافت می‌شود تا در چاهی افکنده شود. "همیشه توله‌ای باقی می‌ماند"، "نه برای زندگی، برای تحقیر چیز مقدس." زن کارمند کتابخانه است. پسرش که یوسف باشد، مریض است و خانه‌نشین. همکاری دارد که در غم مرگ پسرش اسماعیل به سوگ نشسته. اسماعیل از قرار معلوم در جبهه جنگ کشته شده، بی‌آنکه جسدش یافت شود. داستان یوسف و اسماعیل حکایت توله‌سگ‌های ولگردی‌ست که با صدای تیری زندگی‌شان پایان می‌یابد. انگار "همه ابرهای آسمان پایین می‌آیند تا زمین را تاریک کنند." اگرچه "یوسف را عاقبت از چاه بیرون می‌آورند و اسماعیل را به ابراهیم برمی‌گردانند"، اما در واقعیت زندگی "ماچه‌سگ به تقدیر پشت می‌کند. نمی‌کند؟"

فرشته مولوی در این داستان‌ها گاه به زبان شعر نزدیک می‌شود: «به آواز کلاغی بر شاخه بیدی، به رقص نور بر سایه رؤیا، به بوی صبح گرمسیری در دهلی از خواب پریدم.»

"سگ‌ها و آدم‌ها" بازتاب زندگی زنان است در ایران، دنیای تیره و تاری که نمی‌خواهد رنگ شادی به خود بگیرد. معضلات اجتماعی و اقتصادی چون کنه‌ای به جان مردم، به ویژه زنان جامعه افتاده و زندگی را بر آن‌ها تلخ کرده است. این مجموعه به موقعیت زنان در گذر از تاریخ، بر رنج‌های بی‌پایان زندگی توجه دارد. پنداری همه به تقدیر گرفتار آمده‌اند. هر از گاه نوری از امید چشم را می‌نوازد، ولی ماندگار نیست.

از سیزده داستانی که قرار بود در این مجموعه گنجانده شوند، سه داستان مجوز نشر دریافت نکرده‌اند. از ده داستانی که منتشر شده، شش داستان با "اصلاحات" اجازه نشر گرفته‌اند. در داستان "وهن" زنی یک روز از زندگی خویش را روایت می‌کند. او در "فروشگاه قدس" در دست زن‌ها "چیز" را می‌بیند. تصمیم می‌گیرد از آن نیز بخرد. پس در صف می‌ایستد. سبب بر زبان نراندن نام اصلی "چیز" در داستان هم‌چنان برای خواننده معما می‌ماند تا اینکه معلوم می‌شود، اداره سانسور به حذف واژه "نوار بهداشتی" نظر داده است: «روکش موهن بود یا موحش؟ وهن را می‌پوشاند یا توحش را؟...»

مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.

اسد سیف نویسنده و منتقد ادبی ساکن آلمان
پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه

نمایش مطالب بیشتر